░▒▓█آناهل فـرشتـہ خدا █▓▒░

                         ...

عکس های قابل توجه رزینگ نشاندهنده یک خرس قطبی وحشی است که به سمت سگهای سورتمه افسار بسته در حیات وحش کانادا نزدیک میشود. عکاس مطمئن بود که مرگ سگهای خود را خواهد دید زمانی که خرس قطبی در اطراف سگهایش سرگردان بود باورش سخته که بدونی این خرس قطبی فقط به آغوش کسی احتیاج داشت! ...

در اعتراض به حذف آلبومهای کاملأ قانونی آناهل جون 10 روز به نی نی وبلاگ سر نمیزنم. ...

دیروز صبح: تو قبل از من و بابایی بیدار شدی . یه دفعه دیدم یه فرشته صدا میزنه : مامان ... بیدار شو بیدار شو (و در حالی که به پنجره اشاره میکردی ) نگاه  ... صبح شده . سریع بلند شدم . طبق معمول رفتی رو قصری جیش کردی و بعد گفتی اخیا خودم بشورم. (البته اگه بابا بیدار بود طبق معمول این کار رو به بابا میسپردی)  هنوز خواب داشتم  تو فاصله ای که درگیر بیدار کردن بابا بودی ، رو مبل دراز کشیدم . این دفعه با جدیت بیشتری گفتی مااااااماااااااااان نخواب صبح شده . گفتم چشم ،حالا چیکار کنیم مامان . گفتی صبحونه بخوریم .....   راستی دیروز تو لباس شستن خیلی کمکم کردی    &...

داستان فرشته خدا       کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت . و از او پرسید (( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید. اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم)).     خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگا ن من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .      او در انتظار تو است و از تو نگهداری میکند.       اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.  کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن واواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.    خداوند لب...

این عکس برام مثل یه علامت سئوال بود . یعنی آناهلِ سه ماهه ی ما خودش رو میشناخت؟                          بچه ها تو چه سنی تصور واضحی از { خود } دارند و حضور خود رو درک میکنند؟ یه تحقیق جالب تو دانشگاه ویرجینیا انجام دادند تا جواب سئوالایی مشابه  این رو پیدا کنند. اونا یه سبد خرید چرخ دار ( مثل سبد خرید فروشگاهها ) اما در سایز کوچک درست کردند. یه تکه پارچه رو درست پشت سبد خرید روی زمین طوری قرار دادند که پارچه بادو تا بند به پایه های سبد وصله. بچه ها پشت سبد قرار...

...

سلام مامانا و باباهای خوب و نازنین . قبل از این که این مطلب رو بنویسم میخواستم بگم که اینا فقط تجربه های من و شوهرمه. باوجود اینکه میدونم براتون خیلی مفیده ولی حتمأ میدونید که هیچ دو کودکی شرایط یکسانی ندارند. شما هم تجربه هاتون رو برای ما بذارید حتمأ بدردمون میخوره  . ممنون.   آناهل 2تا زمستون رو پشت سر گذاشته. زمستون اول خدا رو شکر سرما نخورد. چون مهر 88 وقتی که آناهل 2ماهه بود، من خودم واکسن آنفلوانزا زدم. من سرمای خفیفی خوردم که البته واکنش طبیعی بدن نسبت به واکسنه. چون آناهل شیر میخورد این واکسن  همون تأثیر رو روی آناهل هم گذاشت .  و یک روز بعد اونم سرما...

دختر عزیزم آناهل،  در تمام لحظه هایی که این یادداشتها رو در این وبلاگ یا هر جای دیگه ای برات مینویسم، ناخودآگاه احساس میکنم تو دختر 20 ساله ای هستی که کنارم نشسته ای و این مطالب (که همگی خاطرات تلخ و شیرین کودکی تو هستند) را برای اولین بار میخوانی ؛ و من عاشقانه به تو خیره شده ام. ...